مريم گليمريم گلي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

مریم گلی

دخملی و مریضی

سلام به همه دوستان این چند روز وقت نکردم که به وبلاگم یه سر بزنم اخه دخملی مریض بود و سر منم خیلی شلوغ از مریضیش میگم معلوم نبود چش بود فقط شیر استفراغ می کرد که بردیمش پیش متخصص که اونم به مریم گلی ٢تا شربت با یه امپول داد امپولو که مامانم شب بهش زد داروهاشم که سر وقت بهش می دادم ولی فایده نداشت هنوز دخترک خوشکلم این مریضیش تموم نشده بود که اسهالشم شروع شد  با هیچ دارویی اسهالش بند نمی یومد داروی گیاهی هم بهش دادم ولی خوب نشد درد سوم دخترمم شروع شد شکمش نفخ داشت و سفت شده بود دقیقا از پریروز تا دیشب بخاطر نفخ شکمش گریه می کرد بازم هیچ دارویی کار ساز نشد که نشد اخرش مامانم گفت بهش رازیانه بدین وقتی رازیانه رو خورد بهد یه نیم ساعتی خوب خوب ...
31 شهريور 1389

تقدیم به همسر عزیزم

بذار شب چشماشو رو هم بذاره تا بگم چقدر دلم دوست داره نمی گم اندازه ی ستاره ها نمی گم تو رو می خوام قدر خدا من تو رو قد خودت دوست دارم زندگیمو روی چشمات می ذارم تو دلت شکستنی مثل صداست تو وجودت چیزی غیر از آدماست تو باید گل می شدی تو باغ نور تو زیادی واسه این چشمای شور ...
25 شهريور 1389

دندونای مریم گلی

امروز ٢۶ماه رمضونه روز دوشنبه ١۵ شهریوره روز شنبه مریم گلی ٢ واکسن داشت واکسن ۶ ماهگی که با شوهرم رفتیم خانه بهداشت واکسناشو زدیم خیلی گریه کرد ولی زود خوابید اما شبش تا ١ بیدار بود من دستم درد می کرد نمی تونستم بغلش بگیرم اکبر تا وقتی مریم خوابید باهاش حرف می زد و اونو بغل کرد تازه یه خبر جدید هفته پیش روز سه شنبه یهویی انگشتم رفت تو دهن مریم گلی دیدم دندونش نیش زده اینقد خوشحال شدم همون وقت داشتم با  همسایمون مریم خانوم تلفنی صحبت می کردم  که بهش گفتم مریم گلی این روزا از همیشه سر حالتره غذاشو خوب می خوره من براش سوپ درست می کنم فرنی هم خوب می خوره الهی من دورش بگردم دخترم بجای اینکه سینه خیز بیاد جلو همش میره عقب دیشب با اکبر جان رفتیم باز...
15 شهريور 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مریم گلی می باشد